شغل خواستگار

يك روز قصابي به خواستگاري دختري مي رود؛  از او مي پرسند شغلت چيست؟

جواب مي دهد: ((مغازه فروش لوازم يدكي گوسفند دارم.))

سوغاتي جديد

كسي از مسافرت برگشته بود؛ پرسيدند از مسافرت چي آوردي؟

جواب داد: ((تشريف!))

مشكلي به شكل جوراب

از يك آدم حواس پرت مي پرسند: ((چرا يك لنگه جورابت آبي است ويكي ديگر قرمز؟  مي گويد: (( خودم هم نمي دانم، ولي يك جفت عين همين را توي خونه دارم !!!!